🏴 روضه پنج صغیر شماره(۲) ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ گفت:آقازاده ها شما غریبید اینجا؟گفت:خانم مادرامانیم؟گفت درامانی یه لحظه گفتندما طفلان مسلم بن عقیل هستیم مایتیمیم ماروامشب اززندان آزادشدیم این دوتاآقازاده روآوردخونه احترام کرد مریض دارا امان ازاون لحظه ای که این دوتا آقازاده اسیرحارث شدند امام زمان معذرت می خوام وقتی آوردنشان کنارآب فرات ؛ افتادند به پاهای حارث گفتندحارث ؛ماروببرسربازاربفروش حارث ماروببرسربازاربفروش نکنه امروزدست خالی ازاین مجلس برگردی یا توروخداهمه ی مریضهارودعاکنید به این دوتا مریض هم داریم دعاکنید خیلی مادراشون بی قراربودند اما من به این اشگهاایمان دارم به این سوزدلها ایمان دارم به این ناله ها اومدین توخیمه اباعبدالله ایمان دارم ایام اربعینه انشالله ببینمت توحرم غریبانه طفلان مسلم اونجا گریه کنی امام زمان امروزبرات این زیارت شماامضا کن امروزامضا کن به همین زودی صورت بزاریم روقبر این دوآقازاده ای که غریبانه جان دادند قدراین اشگ وسوزوناله روبدونیدبخدااین اشگاخیلی قیمت داره درهمین لحظه هابود که وقتی اومدسربرادرکوچیکه روجداکنه شایدبرادربزرگ اومدگفت حارث اجازه نمیدم مادراین وامانت دست من سپرده اجازه نمی دم سربرادربزرگ وازتن جداکرد برادراین خونهاروصورت میکشیده سربریده روسینه چسباند صدازدسلام منوبه بابا برسان آی ناله دارها آی مریض دارا ؛امروزدلهاروببریم کربلای معلا کنارقبرباصفای آقامون اباعبدالله اجازه بگیریم درب خانه عزیزانی بریم که داغ بابادیدن ؛ آخ همه شبهادری دراین درشب بسته باشد آخ دل ماجان بابا خسته باشد التماس میکردند آخ مکش ماراکه ما بابا نداریم یتیم وبی کس وبی غمگسار آخ یتیمی بددردیه آخ طفل یتیم دلش به بابا خوشه ان شالله یتیم دارتومجلسمون نباشه من این ایام یه دختری سراغ دارم وقتی عمه میخواداز شهر شام آخ حرکت کنه صدازد آی زنای شامی ماداریم ازاین شهرمیریم امایه دخترسه ساله ازماجامونده آخ سه ساله دختر که کتک نداره واویلا ؛واویلا اون که قباله ی فدک نداره واویلا صدازدآی زنای شامی شبها یه دفعه بریدکنارقبر شمعی سرقبرش روشن کنیم یتیم ؛بابانداره گریه کن نداره ؛عزادرنداره ؛ اخی قربون اون دختری برم که وقتی اومد کنارقبرآقامون امام حسین کناربدنش ایستاد دیدعمه زینب داره با یه بدن بی سر حرف میزنه خانم سکینه گفت: عمه جان این بدن کیه داری باش حرف میزنی گفت حق داری نشناسی این بدن بابات حسینه یه وقت دیدشمراین شمراومد واردگودی قتلگاه شدگفت: ای شمردون تومزن تازیانه ام؛ من ازکنارکشته ی بابانمی روم ن؛نمی روم حالامریض داراکجانشستند حالاخواهری که میگی گوشه قلبم یه غصه ودردیه نمی تونم درداموبه کسی بگم امروز دردای دلتوبرای نازدانه بگو؛امروز؛دردای دلتو برای غریبی؛ که کنار بدن بابا ؛دیدعمه شودارندمی زنندگفت: عمه برو؛پاشوببین دارند باباشومیزنند گفت عمه ام زینبودارندمی زنند امایه جمله ای گفتندخیلی سخت بود اون لحظه ای؛ که آقا مون؛ امام حسین علی اصغرو روی دست گرفت ناله دارا باب الحوایج ؛ بگوملائک بیایید - همه نوحه بخوانید آخ علی اصغرما را-به زهرابرسانید به مادرش بگیداین سه روزه شیرنخورده لبهاش ازتشنگی خشک شده آخ مادر؛تویه شش ماهه پشت درداری آخ زهراجان علی اصغرآغوش گرم مادررامیخوادناله بزن یاحسین ؛ مهدی زهرایم وبااشگ غم بال میکنم درد تنهایی وغربت راتحمل میکنم ناله دارا؛ من گرچه من حبل المتینم لیک وقت مشکلات من به قنداق علی اصغرتوسل میکنم هرکجانشستی ناله بزن یاحسین یاحسین یامظلوم یااباعبدالله التماس دعا