اسفندیار: 🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴 دلـم درد و دلـم درد و دلـم درد دلم امشب هوای کاظمین کرد بـه تـاب وتب شدم درشوروشینم عــــزادار غــریب کــــاظمینــم فلـک زد شعله بـر جـان پیمــبر فتــاده از نفس موسی بن جعفر بیا شیعه بیـا کـه در بکوبیم بیــا بــا دیـدگـان تــر بکــوبیم بیـا تابـا رضـاجان پشت این در بگــرییم از غم موسی بن جعفر بگوییم تسلیت معصومه جان را رضـا جـان آن رئــوف مهربـان را تمــام جسـم او در غُـل و زنجیر خــدا دانـد نــدارد جُـرم و تقصیر به غیر پوست واندک استخوانی نمــانـده بــر تنـش جــز نــاتـوانـی تنـش را ظلـم هــارون آب کــرده فلـک را غصـه اش بی تاب کرده تنـش را تــا کـه حَمّـالان گــرفتنـد بـه حال زار و جانسوزانه گفتند ببینیـد این امـام شیعیان است غـریبی اش هـویدا وعیان است بیــاییـد بــا رضــا روح و روانـش بگـرییـم همـره معصـومه جانش بـه جـرم عشق بـه زهرا و حیدر چنیـن کـردنـدبـاموسی بن جعفر اگــر کشتنـد عــزیــز مصطفـی را بـه غــم آغشتـه بـودند مرتضی را خـدا را شکر شد تشییع جنـازه تــن او لِــه نشـد بــا نعــل تــازه خــدا را شـکر معصـومـه نــدیـده بـــه روی نیــزه ای رأس بـــریـده اگـرچـه بـا شقـاوت کُشت او را نَبُـرّیـده کسی انگشــت او را خـدا را شکرکه مـوسی بن جعفر تنـش زخمـی نشـد ازتیـغ وخنجر بخوان«مداح» امـان از دل زینـب مصیبـت شـد فقط حـاصـل زینب 🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴 شعر:علی اکبراسفندیار«مداح»