پیام چهارم ✨ میدونین من با شهید هادی خیلی رفیق بودم و داییم هم شهیدن و یک اتفاقی افتاد من باهاشون دعوا گرفتم و اصلا اوضاع خوب نبود ولی بعد یک مدت به شدت از خودم ناراحت شدم و پشیمون بودم هنوز هم برام عجیبه باورم نمیشه به داداش ابراهیمم گفتم داداش شما منو ببخش منم قول میدم که پاک بشم و(یک سری قول های دیگه) باورتون نمیشه منو که بخشید هیچی یک جوری به من کمک کرد که پاک بشم که خدا می‌دونه ببینید همیشه از اون گناه توبه که میکردم باز یک جورایی میرفتم سمتش ایندفعه حتی فکرش هم که میاد تو ذهنم سریع می‌ره بیرون انگار داداش بالا سرم وایساده شیطون که میخواد منو به اون گناه بندازه جلوشو میگیره