من بلد نیستم چجوری باید دوستت داشته باشم ؛ من بلد نیستم باید چی کار کنم تا تو کنارم بمونی ؛ من بلد نیستم چطوری بچگی کنم که تو از من بدت نیاد ؛ من بلد نیستم چجوری آرومت کنم ؛ بلد نیستم که چجوری نذارم ازم دور شی ؛ بلد نیستم چجوری وقتی قهر میکنی برت گردونم ؛ بلد نیستم چجوری با دلتنگی بجنگم ؛ بلد نیستم چجوری نسبت به بعضی کارات بی اهمیت باشم ؛ بلد نیستم چجوری نسبت بهت بیخیال بشم ؛ اره من خیلی چیزارو بلد نیستم اما دوتا چیزو خوب بلدم ؛ میدونی اون دوتا چیه؟ من بلدم کنار تو خودم باشم، من میتونم کنار تو از کالبد "بزرگ بودن" بیام بیرون و بشم "یه بچهی لجباز" ؛ من بلدم یه وقتایی خودمو قانع کنم ؛ میدونی کدوم وقتا؟ دقیقا همون وقتایی که با کارات تا لبهی پرتگاهِ از چشم افتادن میری، اما من با لجبازی دوباره تورو برمیگردونم سر جای اولت :)