حاجی رو تو مینی بوس نجف به کربلا دیدم، داستانشو برامون می گفت ... ما وسط راه پیاده شدیم یکم پیاده روی کنیم تقریباً بعد دو روز دوباره دیدمش، گفتم یکم از داستان عاشقی حاجی رو بگم.. از مشهد راه افتاده بود، اومده بود مهران، کتک خورده بود! بازم نرفته بود، بزور بردنش، با ماشینش به قم که رسید رفت جمکران و حرم حضرت معصومه، خبر رسید شلمچه باز شده، بلافاصله یه هواپیما گرفت برای اهواز رفت شاه عبدالعظیم، کربلاشو گرفت راه افتاد.. با هواپیما اومده بود اهواز بعدشم شلمچه، اونجا رو هم بعد رد کردن۵هزار نفر بسته بودن، حاجی از رو میله ها رفت! و الانم روبروی ضریح حضرته... با افتخار میگفت۵ میلیون خرج کردم، فدای سر حسین!