یادمه تو حلقه های صالحین بسیج مربیمون از خاطرات ازدواجش میگفت. گفت همسرم هر وقت بهم پیامِ قشنگ یا عاشقانه میداد تو دفترچه مینوشتم و تاریخ میزدم.بعد هر وقت که باهم قهر میکردیم میرفتم اون پیامارو تو دفترچم میخوندم و کلی واسه خودم ذوق میکردم. منم این کارو تو ذهنم نگه داشتم... ‏تا اینکه ازدواج کردم. اوایل ازدواجمون یه دفترچه برداشتم و اول از همه جزئی ترین خاطرات و برنامه های ازدواجمون رو نوشتم و تاریخ زدم و بعدش هم پیام هایی که محمد برام میفرستاد رو نوشتم. تا یه مدتی اینکارو کردم و بعدش دیگه ادامه ندادم.همیشه تو دلم میگم.... کاش تا اخر همه ی پیام هارو مینوشتم.(چون گوشیم افتاد تو دریا و الان هیچ پیامی ندارم.) حالا ۷سال از اون روزای شیرین و قشنگ گذشته و من تعدادی از پیام هایی که محمد برام فرستاد رو دارم و گاهی میخونمشون و حس میکنم اونم داره با لبخند بهم نگاه میکنه... فردا سومین سالِ نبودِ محمدمه 😔 ‏و دوباره سر زدم به دفترچه ی قشنگ و دلبری که یاداورِ روزهای زیبای زندگیمه و در تمام لحظات خوشم کنارم بوده... پیام های محمد رو میخونم و دلم خوشحال میشه که چنین مردی منو انقدر دوست داشته و داره(ان شاءالله) حالِ دل اون روزای محمد که از هم دور بودیم، شبیه به حال این روزای منه! "منم دلم برات تنگ شده عزیزم" سومین سالگرد شهادتت (سومین تولدت) مبارک جانِ من 🆔 @eittwitter _ستاره امانی همسر شهید محمد ابراهیم کاظمی