🔰درس اخلاق ویژه مرحوم قاضی(قده)🔰
📌مرحوم آیت الله آقانجفی همدانی (داماد محقق نائینی ومؤلف تفسیر «انوار درخشان»):
🔹در سنه 1347 یا 1348هـ که من در مدرسه قوام بودم ، مرحوم میرزا علی آقای قاضی ، به مدرسه قوام تشریف آوردند واز متصدی مدرسه خواستند که حجره ای را دراختیارایشان قرار دهد.
🔹متصدی مدرسه ، با کمال احترام پذیرفت و یک حجره کوچکی ،از طبقه فوقانی مدرسه را دراختیار ایشان قرار داد.
🔹بعد معلوم شد که مرحوم میرزاعلی آقای قاضی ، حجره را بعنوان مکان خلوتی برای تهجد و عبادت می خواستند، چرا که منزل ایشان کوچک بود وایشان تصور داشتند، شب هنگام که می خواهند به نماز و تهجد بپردازند، مزاحم بچه ها هستند، به این جهت ،این حجره را تهیه کرده بودند.
🔹شبها، حدود ساعت دوازده که معمولاً طلبه ها به خواب می رفتند تا برای درسهای فردا استراحتی کرده باشند، شب زنده داری و تهجد ایشان ، در آن حجره کوچک ، شروع می شد.
🔹در آنجا بود که من شیفته مرحوم میرزا علی آقای قاضی شدم . حالت دعا و نیایش ایشان ، در آن حجره کوچک ، خیلی برای من جالب و زیبا بود.
🔹چند ماهی از آمدن ایشان به مدرسه می گذشت که من رفتم خدمت ایشان و تقاضا کردم که کتاب جامع السعادات مرحوم نراقی را برای من بخوانند وایشان با کمال بزرگواری پذیرفتند .
🔹قرار شد من در کنار درسهای دیگر در ساعات فراغت خدمت ایشان برسم . بااین قرار من خدمت ایشان می رسیدم وایشان درس می فرمودند.
🔹اما چه درسی!! واقعا درس عرفانی بود، یک عرفان وجدانی . شنونده یقین می کرد که آنچه استاد می گوید، خود به یقین دریافته و در وجود خودش پیاده کرده است . عجب صحنه هایی پیش آمد!
🔹بعداز چندی ، تمام ذکر و ورد من ، مرحوم میرزاعلی آقای قاضی شده بود. به هیچ درسی توجه نمی کردم . تنها درس ایشان مورد توجه من بود. وقتی مقابل ایشان برای درس می نشستم وایشان صحبت را آغاز می فرمود، تمام درسهای دیگر از خاطرم می رفت و تنها محو ایشان می شدم .
🔹تمام روز، به چیزی جز فرمایشات ایشان نمی اندیشیدم . شب هنگام هم که ایشان برای نماز و تهجد آماده می شدند، من یا خواب نبودم و یا اگر خواب هم بودم بیدار می شدم ، چون ایشان برای وضو گرفتن از میان ایوانی می گذشتند که من شبها در آن می خوابیدم . در عین این که ایشان نعلین خود را از پا می گرفت که صدا نکند، در عین حال من بیدار می شدم و مخفیانه چگونگی دعا و نیایش ایشان را زیر نظر می گرفتم . خیلی برایم جالب بود. تا صبح خوابم نمی برد و پیرامون آن می اندیشیدم .
🔹رفته رفته ، دراثر آن بیداریهای شبانه و بی توجهی به درسهای دیگر، در من تغییراتی بوجود آمد و حالم عجیب شده بود، به صورتی که بعضی از دوستان ، متوجه تغییر حالت من شده بودند، از جمله : آقای سیدیوسف حکیم ، فرزند مرحوم آیت الله حکیم ، که با هم انس بسیار داشتیم .
🔹یک روز، به مرحوم آیت الله شیخ محمدحسین کمپانی عرض کردم : حاج میرزا علی آقای قاضی آمده اند در مدرسه ما حجره ای گرفته اند.
🔹ایشان ، متوجه شدند و مساله را فهمیدند. به من فرمودند: آقا برای شما خیلی زود است که درس جناب میرزا علی آقای قاضی بروید. شما هنوز مرد این میدان نیستید. او بزرگ مردی است که هماورد بزرگی می خواهد. شما بهتر است ، درس ایشان را ترک کنید و برای فراگرفتن مسائل اخلاقی ، به همان جلسات منزل آقا سیدعبدالغفار اکتفاء کنید، که در موقعیت شما این جلسات مفیدتر است .
🔹من به مرحوم آیت الله شیخ محمدحسین کمپانی احترام زیادی می گذاشتم و تحت تاثیر قوت روح ایشان بودم از این جهت ، بعد از آن روز درس مرحوم میرزا علی آقای قاضی را ترک کردم .
🔹هنوز، شیرینی و لذت آن مدت کوتاه درس را که خدمت ایشان بودم احساس می کنم .
🔹اقرار می کنم که : مرحوم میرزا علی آقای قاضی بسیار مرد کم نظیری بود. کلام و رفتار و سلوک ایشان بسیار جذاب و دلنشین بود.
@ejtehad_jahadi