" اصحاب قریه "
روستايى به شهر آمد و مهمان شهرى شد. شهرى او را حلوا آورد و روستايى با اشتها بخورد آن را، گفت: اى شهرى، من روز و شب به گَزَر خوردن آموخته بودم، اين ساعت طعم حلوا چشيدم، لذت گَزَر از چشمم افتاد. اكنون هر بارى حلوا نخواهم يافتن، و آنچه داشتم بر دلم سرد شد. چه چاره كنم؟ چون روستايى حلوا چشيد، بعد از اين ميل شهر كند؛ زيرا شهرى دلش را برد، ناچار در پى دل بيايد.
فیه ما فیه
□ در قرآن از اهل دنيا به " اصحاب قريه" و اهل روستا تعبير شده است و عارفان هر هفت اقليم زمين را دِهى ويران خوانده اند:
در هوس اين دو سه ويرانه ده
كار فلك بود گره در گره
نظامى
حال اگر روستاييان عالم، كه اينجا به ريشه علفى خو گرفته اند، لقمهای از حلوای معرفت بچشند و جرعهای از شراب عشق بنوشند، آن علف بر دل ایشان سرد شود و سالک شهر عشق گردند، چنانکه مولانا در نیایشی اشاره کرده است:
ای خدای بی نظیر، ایثار کن،
گوش را چون بهره دادی زین سخن.
چون به ما بویی رسانیدی از این،
در مبند این مشک را ای ربّ دین.
مثنوی
برگرفته از کتاب " گزیده فیه ما فیه "
اثر حسین الهی قمشه ای
#کانال_دکتر_الهی_قمشه_ای🔰
🆔
@elaheiye_qomshei 🍃🍃