هلامان: با من سخن از یک در و دیوار بگوئید از کوچه و دلتنگی بسیار بگوئید از ضربت و در میخ ، وَ فریاد ، وَغربت تا اینکه شود شهر ، خبردار بگوئید بر صفحه ی ذهنم بنویسید غریبی آنگاه غزل از چشم تر یار بگوئید پهلوی زنی را شکستند به عداوت تفسیر همین کینه به صد بار بگوئید از غربت عاشق بنویسید به معشوق این قصه به هر کوچه و بازار بگوئید قومی نفس غنچه ی نشکفته گرفتند باید سخن از قوم ستم کار بگوئید در غربت اندیشه ی یک فاطمه امروز با من سخن از جهلِ دگر بار بگوئید 📝بهروزهاشم پور(هلامان) @elalla