وقتی نام یلدا را می شنویم ، همه به سوی بلند ترین شب سال می رویم اما من به تو می گویم یلدا یعنی تولد ؛ تولد عشق ، شادی و محبت . اما این تولد با مابقی فرق دارد . کمی طولانی تر است و رنگ قرمزی به خود دارد . دانه های انار را مواد استقبال خود قرار می دهد و بوی مهربانی و عاطفه همراهش است. صدایش با چاشنی خنده و شادیست او اندک زمانی همه را وادار به سکوت می کند و حماسه ای از فردوسی از جانب موی سپیدان سر می‌دهد . مکانش خانه ای با دیوار های آویزان از درختان خرمالو ، درب زنگ زده ی آبی با ساکنینی از جنس خدا ؛ بزرگ و مهربان و بخشنده. یلدا یعنی سرشار شدن چشم ها از ذوق و تیز شدن گوش ها به شنیدن قصه ها. قصه هایی از جنس زاییده شدن در گذشته و اتفاق افتادن آن در حال . یلدا این دختر قرمز پوشِ خون گرم صدای خود را صاف می کند ؛ فال حافظ دست می گیرد و نیتی در دل برای آدمیان در این سیاهی طولانی و شاد می کند و سر می دهد لعلِ سیرابِ به خونْ ، تَشنه لبِ یار من است وَز پیِ دیدن او ، دادن جان کار من است شرم از آن چشم سیه با دَش و مژگانِ دراز هر که دل بردن او دید و در انکار من است سارْوان رخت به دروازه مبر کان سرِ کو شاهراهی است که منزلگه دلدار من است بنده ی طالع خویشم که در این قحطِ وفا عشق آن لولیِ سرمست خریدار من است . .... یلدا در انتها نویدی به میهمانانش می دهد : اولین دوره ی زمستان در حال فرا رسیدن است ، او را دارای نعمت های زیادی می شناساند و برف و باران را نشانه ی لطف او ، سرما را هشدارش قرار می دهد . وی را جانشین بعد خود معرفی میکند و وعده ی دیدار در سال بعد می دهد . یلدا بار و بندیل خود را می بندد و همراه پاییز می شود یلدا مبارک نوشته شده توسط ریحانه جهانی کارشناسی علوم تربیتی https://eitaa.com/elamvaziatuni