🔸به گناهانش معتاد شده بود. هرچه این در و آن در می‌زد، نجات پیدا نمی‌کرد. اتفاقا کربلا قسمتش شد. روی رفتن به حرم نداشت. نمی‌دانست چه کند. یکدفعه آقایی سر راهش سبز شد. فرمود: چاره‌ی کار این است که ... 🔸این حکایت زیبا را اینجا بشنوید👇 https://eitaa.com/elteja_tales/357 👈عضویت در قصه های مهدوی @Elteja_tales