افسوس ... صد افسوس ... و هزار افسوس ... یک زوج با سطح سواد پایین با فرهنگی نچندان پیشرفته را هم که در نظر بگیرید معمولاً ، یکسری قواعد را مراعات می کنند . از جمله این قواعد که همگی ، کم و بیش باهاش آشنایی داریم ، حفظ حریم در مقابل دشمن مشترک است. زن و شوهری دعوا می کنند ، سروصدا بالا می گیرد ، جملات دیگر مودبانه نیستند ، زن و شوهر حسابی از خجالت هم در میایند ، دقایقی بعد با گرم تر شدن تنور دعوا ، پای اموات هم به میان کشیده می شود ، و اینبار زن و شوهر عصبی از خجالت اقوام یکدیگر در میآیند ! اگر همین لحظه شخص غریبه ای درِ خانه را بزند و داخل بیاید ، آتش دعوای تند زن و شوهری به گلستان سرد و سالم ، تبدیل می شود . زن و شوهر می دانند که دعوایشان درون خانگی است ، و مثل دهها بار دیگر که دعوا ختم بخیر شده ، این دعوا هم ختم بخیر خواهد شد ، این زن و شوهر خوب می دانند که حفظ آبروی شان از تکبرشان مهمتر است! ممکن هم هست به آرامی به یکدیگر بگویند بزار مهمون بره، به حسابت خواهم رسید ، حالا زشته حالا غریبه نشسته و زیر ذره بین هستیم که معمولا هم بعد از رفتن مهمان آتش خاموش شده آنقدر ضعیف شده که قدرت برافروختگی ندارد و این دعوا هم مثل سایر دعواها و بگو مگو های زن و شوهری به پایان می رسد. چند سالی است رسم شده قبل از انتخابات ریاست جمهوری، مناظره ای وسیع و جامع برگزار شده و از طریق تلویزیون نیز مستقیماً و بدون سانسور پخش می شود و خدا می داند چه آسیب جبران ناپذیری بعضی از این نامزدها به پیکره جمهوری اسلامی وارد می کنند! اینجا این دلخوش است که مچ او راگرفته او دلخوش است که پته این را روی آب ریخته