🌸🌸 با یکی از رفقایش👬 برای خرید نان به سمت نانوایی محله میرفتند 🍞که میبینند که چند نفر اراذل و اوباش به نانوایی حمله کردند😡 و با کتک زدن شاطر میخواهند دخل را خالی کنند. 😨 ترس و وحشت عجیبی بین مردم افتاده بود. کسی جرات نداشت، کاری کند.😰 محمدرضا سریع خود را وارد معرکه کرد تا مانع شود😊. اما یکی از اراذل شیشه نوشابه خالی🍾 که آنجا بود را به میز کوبیده و با ته بطری شکسته به او حمله میکند😱. پست گردنش میشکافد، زخمی به عمق یک بند انگشت. 😔در بیمارستان سینا جراحی شد و سر و گردنش بیشتر از هجده بخیه خورد. 😣آن موقع فقط چهارده سالش بود که میخواست امر به معروف کند و جانش را هم به خطر انداخت.🙃♥️ 💛 ♥️ 🕌❤️