🕊•° ----------------------------------- - چقدر،ازمردن‌میترسیدند!! _چقدرشیفته‌شهادت‌بودن♥️ رفقایه‌خاطره‌ایی‌یڪےمیگفت:📓 ڪه‌خاڪ‌از‌شلمچه‌اوردم📦 مادرم‌عصبانی شد❝ گفت‌این‌خاکا،شیمیایی‌ان‌و‌فلان ریخت‌خاڪو،تو باغچه ودرخت‌سیبی🌳که‌سالهامیوه‌نمیداد اون‌سال سیب هاش🍎عطرگل‌محمدی میدادن... گریه‌میکرد💔 سیباهارو،بغل‌میگرفت‌و‌میخوابید رفقا!! بوےسیب‌عطر‌حرم:)💚🌱 @emam_hasani_ha