دیشب یکی از بدترین شبای کاریم بود...
این اولین باری بود که واقعا نتونستم جلوی خودمو بگیرم و گریه نکنم...😔من توی مرکز اورژانس کار میکنم دیشب رفته بودیم ۲ تا مصدوم تصادفی رو برسونیم بیمارستان. داشتیم بر میگشتیم پایگاه که دقیقا ۱۰ متر جلوتر از ما، یه موتوری که زن و بچه ش پشت سرش نشسته بودن داشت با سرعت میرفت که یه دفعه چادر زنه گیر کرد به لاستیک عقب موتور پرت شد پایین (دقیقا این صحنه رو دیدم) به همکارم گفتم یا ابوالفضل خدا کنه طوریش نشده باشه سریع زدیم کنار و رفتم بالای سرش... همین که رسیدیم خواستم علائم حیاتیشو چک کنم ولی صحنه ای رو دیدم که قلب سنگو آب میکرد......😭👇🔞
https://eitaa.com/joinchat/3078488073C9f200627db
جیگر آدم میسوزه😔👆