🔴عاقبت پناه بردن به خداوند و اهل بیت! 💠صفوان بن یحیی می گوید: در محضرامام صادق (علیه السلام) از محلی می گذشتم، دیدم قصابی برغاله ای را خوابانده می خواهد سرش را ببرد، برغاله فریادی کرد. 🌸امام نگاهی به قصاب نمود، فرمود: آن بزغاله را نکش. قصاب: آقا ! امری بود؟ - این بزغاله چند می ارزد؟ - چهار درهم. ✨حضرت چهار درهم به قصاب داد و فرمود: این حیوان را آزاد کن. قصاب هم بزغاله را آزاد کرد. ✳️به راه افتادیم، کمی راه رفته بودیم به ناگاه دیدیم، باز شکاری دراجی را دنبال می کند و نزدیک است شکارش کند. 🌷امام نگاهی به آسمان کرد و دست به طرف باز شکاری نمود،باز شکاری برگشت، دیگر دراج را تعقیب نکرد. من هم داشتم منظره را تماشا می کردم. 🌾پس از لحظه ای عرض کردم: آقاجان! من امروز از شما امر عجیبی دیدم! 🔆 بزغاله فریاد کشید، شما او را خریده و آزاد کردی. دراج در آسمان ناله کرد، با اشاره ی دستت باز شکاری از تعقیب او دست برداشت. 💥این ها چه جریانی بود، من نفهمیدم؟ 🌺فرمود: بلی، آن بزغاله که قصاب می خواست ذبحش کند و آن پرنده ای که در خطر مرگ قرار گرفته بود، مرا دیدند، هر دو گفتند: ☘استجیر بالله و بکم اهللبیت... پناه می برم به خدا و به شما خاندان پیغمبر از این بلایی که بر سر من می آید. 🌹 به من پناه بردند، من هم بزغاله را از قصاب خریده و آزاد کردم و دراج را از چنگال باز شکاری نجات بخشیدم. 📙 بحارالانوار،ج 47. ص 99. 🔴 @Emamzamaniam313