غریبیت داره ، منو می‌کُشه منو وا نکن اینجوری از سرت عزیز دلم ، ازم رو نگیر حالا که شده نوبتِ خواهرت  بمیرم برات ، که تنها شدی  الهی فدای غمِ توو چشات دوتا بچه هام ، که جای خودش باید زندگی مو بریزم به پات  می‌دونی خودت ، که وابسته تم می‌دونی می‌میرم دلت خون بشه دیگه وای از اون ، دمی که بخواد  چشات از غم و غصه گریون بشه حسین جان حسین  دیگه هرچی شد ، تو پیشم بمون دل من به این بودنِ تو خوشه  دیگه بعد ازین ، غمت با منه یه روزی همین غم منو می‌کشه  فدای تو و ، غم غربتت دوتا بچه هامم فدای سرت می‌خوام از خدا ، که امروز بِشَن فدای تو و اکبر و اصغرت پسرهای من ، فدا دخترت نیار خَم به اَبروت که تر شِه نگام به فکر من و ، عذابم نباش که قول میدم از خیمه بیرون نَیام حسین جان حسین ✍بهمن عظیمی ‌