.
#شب_دهم_محرم
#عاشورا
مادر ندارد...شاهی که تنها مانده و لشکر ندارد
آن قدر زخمیست،جایی برای بوسه بر پیکر ندارد...
در بین گودال،افتاده و عمامه ای بر سر ندارد
می دید زینب این صحنه را،خواهرش باور ندارد
میگفت زینب شاید که قاتل همرهش خنجر ندارد
با گریه میگفت ای کاش که پیراهنش را بر ندارد
کشتید اما چرا دیگر انگشت و انگشتر ندارد؟!
میگفت دشمن کارش تمام است،چون که آب آور ندارد
لب هاش خشک است
خشک است و تاب خیزران تر ندارد
یک سو رقیه،غیر از فرار او چاره ای دیگر ندارد
یک سو رباب است،شیر آمده اما دگر اصغر ندارد
.