.
پوشیدهاند رخت عزا دخترانتان
همسایه! غم دوباره شده میهمانتان؟
گنجشککان به مرگ پر و بال دادهاند
دردا که شعلهور شده باز آشیانتان
نامهربانی از همه عالم چشیدهاید
ای من فدای داغ دل مهربانتان
سر رفته است از لب دیوارتان غروب
در خون تپیده باز افق آسمانتان
کو فرصت درخشش ماه و ستارهها؟
کو چشمروشنی شب بامیانتان؟..
دستش به آبیاری گلها نمیرود
همدست خارهاست مگر باغبانتان؟
این بیبهار ماندن گلخانه تا کجا؟
تا کی ادامه داشته باشد خزانتان؟
عمری ببارد آه که طغیان کند مگر
یک روز رودخانه اشک روانتان
ما غمشریک حادثههایی پر از دریغ
ما در مرور ثانیهها همزبانتان
بعد از هزار و یک شب رنجی که بردهاید
آخر کجاست فصل خوش داستانتان؟
ای کاش سرنوشت کمی ساده میگرفت
تا سختتر از این نشود امتحانتان
📝
#فاطمه_عارف_نژاد
#دشت_برچی
.
🌹برای گلهای خونین افغانستان🌹
#محکومیت_حادثه_تروریستی
مانده چشمی که خیس و بارانی ست
خنده هایی که بر لب ما نیست
آه کابل! عزیز من کابل!
حالم از داغ تو پریشانی ست
من و تو با همیم خواهر جان
مرزها سد بین دلها نیست
جای گل روی کفش تو خون است
طرح شادی برای لیلا نیست
امنیت آرزوی زیبایی ست
حیف این آرزو مهیا نیست
خشم و بغضم به هم رسید، اینجا
جای خالی یک «سلیمانی» ست...
شاعر:
#زهرا_آراسته_نیا
.