. علیه السلام مدینه غریبونه شب غم بارونه دلِ آسمون خونه تو بقیع یه عاشق نیست یه یار موافق نیست گریه کن صادق نیست یه زائر نیست برسونه سلام ما رو به آقامون بگه آقا چقد خونه برای غربتت دلامون امون از غم امون از غم امون امون امون از این غم 2 دستِ آقامو بستن حرمتش و میشکستن نسل سقیفه هستن دلْ شکسته و پر تب بی عبا و نیمه شب می دوید پیِ مرکب برهنه پا تنِ مجروح چه سخته تو کوچه دویدن از اون سخت تر اهانت از عدوی بی حیا شنیدن 3 یه پیرمرد خسته دستا به طناب بسته با دلی که بشکسته تو کوچه ها می افتاد روی خاکا می افتاد یاد زهرا می افتاد خداوندا آقای ما پیاده و دشمن سواره کسی حرمتِ پیری و موی سفیدش رو نداره .👇