. در ناقه عیال شاه را میبردند یک قافله اشک وآه رامیبردند خورشید از آسمان تماشا میکرد در نیزه هلال ماه را می‌بردند از کرب وبلا بسوی دربار یزید مجموعه ی قتلگاه را می بردند دنیا شده تیره درنگاه زینب چون شب زدگان، پگاه را می‌بردند @emame3vom با کعب سنان و قدرت سرنیزه یک عده ی بی پناه را می‌بردند با پای برهنه وطنابی در دست اطفال غریب شاه را می‌بردند فریاد، از این درد که امواج بلا دریادل خیمه گاه را می‌بردند