. زبان حال موقع کشیدن تیراز تابوت بندسوم یکی یکی تیر از بدن،می کشم و یادم میاد بمیرم از غمای تو ، داشتی تو غصه ی زیاد یادم میاد برگشتی از ،کوچه یه روز با مادرو چشای غرق اشک تو،نشون دردوغم میداد میدونم از نفس هاموندی چادر مادرو تکوندی تا درخونه دستهاشو گرفتی،مادرو رسوندی میدونم خیلی غصه خوردی ازخون گوش پاره مُردی امونَت بابا علی رو با قلبی پاره پاره بردی امون امون ازاین غریبی.... 🌸 یکی یکی تیرازبدن، میکشم ودق میکنم چشارو غرق اشک خون،تواین دقایق میکنم به یاد قلب زینبو، صورت رنگ پریده ات یاد لب وتشت وجگر،دوباره هق هق میکنم میدونم که امون نداشتی همسر مهربون نداشتی ستاره ی غریب زهرا جایی تو آسمون نداشتی میدونم که همش شکستی بین یارات،زره می بستی راحت شدی آخه داداشم ندیدی جز بدی ز هستی امون امون ازاین غریبی... (*امام حسن علیه السلام حتی بین یاران نزدیکش زره می پوشیدند زیرا حتی خیانت دربین یاران نزدیکشون هم دیده میشد) 🌸 زبان حال جواب امام حسن علیه السلام به امام حسین علیه السلام: تیراز تنم کشیدی و،منو گذاشتی تو کفن دعوا دیگه اینجا نشد ، سر یه کهنه پیروهن اگه غریب عالمم،موقع مرگ تو رو دارم بعد ازبارون تیر خصم ، نشد دیگه رها بدن یه روز میشی غریب وتنها کسی نداری توی صحرا باور نمیکنم بمیری تشنه ولی کنار دریا یه روز ز دردوغصه پیری اصغرتو رودست میگیری.... نیاز نداره تیر ونیزه بالاسر اکبر می میری امون امون از این غریبی..... (*وقتی درمجلس ابن زیاد رأس مبارک علی اکبرعلیه السلام روآوردند ابن زیادملعون نگاهی به جمالش انداخت وگفت چرا حسین علیه السلام روکشتید?!گفتند:امیرخودت دستوردادی ابن زیاد گفت نیازنبود حسین علیه السلام رو بکشید مرگ همین جوان زیبا کافی بودکه حسین درغمش دق کنه وبمیره) امون امون ازاین غریبی.... 📝علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) 👇