.
#امام_زمان
#امام_صادق
ای بهانهی بودنمان!
خيلي ببخش در به درِ غفلتيم ما
تو حاضری همیشه و در غیبتیم ما
بهره بریم از تو برای مسیرِ خويش
اصلاً برای غیبت تو علّتيم ما
بیش از عدو میانِ خودی ها غریبی و...
امّا ببین... به شوق تو بی همّتيم ما
تو منجیِ زمين و زمانی، ولی چه حیف
امّا ببین... به وصلِ تو بی رغبتیم ما
با تار و ساز، ندبه برایت نمیکنند
مست و خمارِ هلهلهی بدعتیم ما
از غصّه های حضرتِ صادق، پر از غمی
ما را ببین... خوشیم... چه بی غیرتیم ما
از من گرفته تا همه، از ذیل تا به صدر
ظلم اَت نموده ایم... خودِ ظلمتيم ما
با این همه، تویی پدر و، ما یتیم تو
خيلي ببخش در به درِ غفلتيم ما
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهادت_امام_صادق عليه_السلام
#محمد_علی_نوری
جمعه ۶ خرداد ۱۴۰۱
.................
📃 به نام آنکه پُر کرده جهان از قالَ صادق ها
🎙
#روضه از
#حاج_محمود_كريمى
🗓
#شب_شهادت_امام_صادق_۱۴۰۱
📍
#هیئت_رایة_العباس "ع"
🏷
#امام_صادق (علیهالسلام)
به نام آنکه پُر کرده جهان از قالَ صادق ها
به نام آنکه می رویاند از جانها شقایق ها
به نام آنکه از دلهایِ سنگی ساخت عاشق ها
که می گردند از نورش مخالف ها موافق ها
به نامِ حضرت صادق دلت را روضه مهمان کُن
چراغِ اشک روشن کُن بقیعش را چراغان کُن
ندیده حکمت از درسش حکیمی اینچنین دیگر
ادیبی یا طبیبی یا علیمی اینچنین دیگر
ندیده دل صراط َالمُستقیمی اینچنین دیگر
حلیمی یا رحیمی یا کریمی اینچنین دیگر
سفارش های او شرحِ کلامی از کمالِ اوست
سفارش های او راهِ رسول الله و آلِ اوست
سفارش میکند بارِ فقیران را زمین مگذار
سفارش میکند از بهر محرومان قدم بگذار
سفارش میکند دل را به تدبیر خدا بسپار
سفارش میکند هرگز نمازت را سبک مشمار
سفارش کرد ما را تا ادا سازیم دینش را
به ما بخشید بعد از خود حسینم وا حسینش را
زیارت نامههای ما زیارت نامههای اوست
عزاداریِ ما میراثی از رسم عزای اوست
تمام گریههای ما کمی از هایهایِ اوست
شلوغیِ حرمها از حدیثِ کربلای اوست
خودش فرمود صدها حج فقط اجر سلامِ ماست
ثواب یک سلام ما شبِقدرِ امام ماست
به روضه میکشد آقا همیشه منبر خود را
به پای ناله سوزانده تمام حنجر خود را
میانِ گریه میبیند همانجا مادر خود را
ببین خرجِ عزا کرده دعایآخر خود را
چنان نالید در عمرش صدایش مثل زهرا سوخت
خدایا خانهیِ او در هجوم بیحیاها سوخت
چرا در بِین این مردم کسی در فکرِ حالش نیست
به فکر موسپیدی و به فکر سن و سالش نیست
به یاد کودکانِ خسته و فکر عیالش نیست
چرا این شعله های در به فکر دست و بالش نیست
کسی او را نمی گوید عصای خویش را بردار
بیا از بِینِ شعله بچه های خویش را بردار
زمین اُفتاد، رحمی کن، ببین زانوش زخمی شد
محاسن وای خاکی شد؛ ولی اَبروش زخمی شد
زمین اُفتاد و یاد عمهجانش روش زخمی شد
مکش اینگونه در کوچه، مکش پهلوش زخمی شد
زمین اُفتاد و با نیزه کسی اما نَزَد او را
زمین اُفتاد و شُکرش که کسی با پا نَزَد او را
به یاد عمه جانش که اسیر یک جماعت بود
جسارت بود و غارت بود و غارت با جسارت بود
رباب است و غم زینب، که داد او حرم را برد
ببین دیر آمدم دیدم که نیزه کودکم را برد
لب تو حداقل سیر بود بهتر بود...
به جای خون به لبت شیر بود بهتر بود
ز خون تمامی پشت لبت جوانه زده
به عمه گفتم اگر پیر بود بهتر بود
سرت به نیزه که دیدم به خویش گفتم اگر
اسیر در غل و زنجیر بود بهتر بود...
برای آنکه سرت بر زمین نیوفتد نی
به تاب زلف تو درگیر بود بهتر بود
تمام حنجرت از تیر رشتهرشته شده
به دست حرمله شمشیر بود بهتر بود
گلوی نازک تو جا برای نیزه نداشت
به جای نیزه اگر تیر بود بهتر بود...
#حسن_لطفی