. "آمدی جانم به قربانت ولی" با سر چرا؟ آمدی تنها کنارم بی علی‌اصغر چرا؟ تازه بعد از این همه، بی دست و بی تن آمدی! شکوه‌ها دارم که نگْرفتی مرا در بر چرا؟ قهر هستم با تو اما، یک نفس مهلت بده رأس پاکت می دهد رایحه‌ی مجمر چرا؟ زلف زیبایت چرا آتش گرفته نازنین؟ هست بابا زخم‌هایت غرق خاکستر چرا؟ من جراحت دیده‌ام، گاهی نگاهم کن کمی درد دارد پیکر من چشم تو شد تَر چرا؟ من دگر چیزی نمی پرسم تو هم از من مپرس روی صورت نقش بسته جای انگشتر چرا؟ یک سخن اما مرا رنجور میدارد پدر همسفر بودیم با مردان بدگوهر چرا؟ جمله بابا با سنان منزل به منزل آمدیم بین زن‌ها عمه را زد از همه بدتر چرا؟ صبر کن تا یک بغل رویت ببوسم ماه من بهترین بابا به رویت هست خون‌تر چرا؟ دست بر دیوار می‌گیرم که آیم محضرت عمه میگوید که بردم ارث از مادر چرا؟ امیرمحمد مجردسلامی ✍ .