. (شور) شعر عامیانه علیه السلام تو آتیشِ زهرِ جفا داره می‌سوزه پیکرم پاره شده از کینه‌ها مثلِ مدینه جیگرم دیگه دارم راحت می‌شم از غصّه‌هایِ سامرا خدا خودت مدد بده به قلبِ زارِ پسرم بویِ بهشت می‌رسه به مشامِ من گمون‌‌ کنم اومده به دنبالِ من از عرشِ اعلا مادرم حال و هوایِ آسمون حالِ غم و اشک و تَبِه‌ گریه‌کُنِ غمِ مَنِه جدِّ غریبِ بی‌سرم‌‌ تو واسه من اشک بریز و من واسه لَعلِ خشکِ تو لحظه‌یِ آخر به یادِ خنجرِ رویِ حنجرم کاشکی بیاد اون روزی که مهدی‌م با ذوالفقار بیاد تا بگیره انتقامِ خونِ پاکِت رو دلبرم دست و پا می‌زنم ولی به یادِ گهوارِ علی فکرِ رباب و عطش و تَلذِّیایِ اصغرم وا غربتا /۴/ @emame3vom .👇