مرحوم #حاج_حسن_جمالی#زمزمه#حضرت_رقیه#سبک_خوشابحال_نوکرات_ارباب
خوش اومدی تو از سفر بابا
نبودی از همه کتک خوردم
یه جوری زد که عمه گفت مردم به خاطر تو طاقت آوردم
بابا بابایی بیابونا نمیره از یادم
تو راه کوفه جون دادم تو خواب من از رو ناقه افتادم
رو نیزه بودی سه سالتو چقدر دادن آزار
گوشای خونیمو دیدی انگار بذار بگم چی شد توی بازار
رو نیزه بودی مارو بهم دیگه نشون میدن
به زور النگوهامو دزدیدن بابا نامحرما منو دیدن
.