. تقدیم به ‌ در آن غروب آخرین، حماسه شد، سرود شد شهادتین بر لبش، هر آنچه گفته بود شد چه گوش‌ها که تیز شد، به انتظار پاسخش چه کرد هُرم شعله‌ها، در آن سپیده با رُخَش قرار ماندنش نبود و سخت بی قرار بود که در غلاف صبر و اشک و آه، ذوالفقار بود چه بی خبر، چه ناگهان، چه بی صدا، چه بی امان چه کرد خون پاک او، در آن زمین، در آن زمان کمال معرفت فنا، فنای در مسیر او که حکم عشق گفته مَن عَشِقتُهُ قَتَلتُهُ خطاب می‌کنم تو را، مخاطب شهید من در این جهان بی کسی، تویی فقط امید من مجاهدت مسیر تو، مقاومت مرام تو تو حاج قاسمی و شد، شهید قدس نام تو لطیفِ واژه‌ی تنت، چو لاله واژگون چرا؟ حروف تن مقطّعه، میان خاک و خون چرا؟؟ نگاه کن نگاه کن، به جوش من، خروش من علَم نخورد بر زمین، یل علَم به دوش من در آخرین نفس چه شد، که سوخت زخم حنجرت؟! نشست تیر حرمله، یکی یکی به پیکرت * * سرم فدای آن سری، که از قفا بریده شد فدای آن تنی که بین نیزه‌زار دیده شد به پیش چشم خواهری، سکوتِ خنجری شکست سری به روی نیزه‌ها، حرم به خاک و خون نشست علَم که خورد بر زمین، تمام خیمه غصب شد تن شریف بی سری، نصیب سُمّ اسب شد چه کرد شمر بی حیا، به پیش چشم شاهدین چه زخم‌ها که از سنان، نخورد قلب شاهِ دین به اشک چشم گفته‌ام، که ای رفیق دائمی مکن دریغ چون که تو، نثار حاج قاسِمی ✍ .