. السلام علیک یا اباصالح المهدی پرده گشا از چهره تا ، یکباره ماه آید برون رخساره ات ای مهلقا ، بس دل به خواه آید برون گر جان رسد بر کوی تو ، دل ها شود رو سوی تو مهر جمال روی تو ، هر سال و ماه آید برون دل را به سوی جاده کن ، با کاروان دلداده کن سطل و طناب آماده کن ، یوسف ز چاه آید برون خود را ز غیر آزاده کن ، سر بر سر سجاده کن خورشید را آماده کن ، تا از پگاه آید برون گر عاشق جانان شوی ، گر در برش مهمان شوی گر محو او با جان شوی ، با هر نگاه آید برون گاهی ز حسن اتفاق ، گاهی ز شور و اشتیاق گاهی ز اندوه و فراق ، از سینه آه آید برون پر گشته عالم از ستم ، کن جلوه اِی اوج کرم کز پشت ابر شام غم ، یکباره ماه آید برون ای جلوه ی ذات احد ، شرح صفاتت بی عدد بر عبد خود بنما مدد ، تا از گناه آید برون با یک نگاه ای مه جبین ، لطفی نما حالم ببین تا هر چه تاریکی از این ، قلب سیاه آید برون گشته زمین چون شام تار ، اهل زمانه بی قرار با تو به اهل روزگار ، نورِ اِله آید برون یوسف نماید زمزمه ؛ زیباترم من از همه کن جلوه یابن فاطمه ، کز اشتباه آید برون حتی به بوی پیرهن ، کن یک اشاره یار من سوی خراسان و بمن ، تا صد سپاه آید برون ✍ شب نیمه شعبان ۱۴۴۵ شنبه ۵ بهمن ۱۴۰۲ .