روزی  گلستان میشود  آباد میگردد بقیع از  بند  غربت  عاقبت آزاد میگردد  بقیع با روضه ها و دسته ها‌ حسرت به پایان میرسد روزی پُر از زائر پُر از فریاد میگردد بقیع هم صاحب گلدسته و نقاره خانه میشود هم صاحب یک پنجره فولاد میگردد بقیع یک گنبد از جنس طلا چندین شبستان بزرگ سرتاسرش آیینه و شمشاد میگردد بقیع با دست های مجتبی وقتی گره وا میشود بی شک ضریحش منشا امداد میگردد بقیع باب الحسن دربِ ورودیِ ملائک میشود صحن و سرایش خانه ی عُباد میگردد بقیع وقتی کریمی دانه ی بی قید و شرطی میدهد جایِ   کبوترهای  پر تعداد  میگردد بقیع .