روزِ سلامِ من به بچه های شیعه که دنبالِ حقیقتن همیشه میخوام بِگم یه قِصّه من بَراتون عَوَضْ بِشه یِکم حال و هواتون یه قِصّه از یه روزِ خیلی مهم نَگی یه وقت نگفتی این و بِهم یه شهری بود به اسمِ شهرِ نَجْران مسیحی بودن و نَه یک مسلمان یه روز پیامبرِ خدا مُحَمَّد یه نامه داد بَراشون از محبَّت دعوت بِشَن به دینِ خوبِ اسلام به دینِ مهربونی ، عشق و اِکرام ولی قبول نکردن و با اِصرار اسلام و دینِ ما رو کردن اِنکار خدا بِگفت به حضرتِ محمد مُباهِلِه بِکُن با اون جماعت یعنی که مردمانِ شهرِ نجران بیان و با پیامبر و عزیزان دُعا کُنن خدا عذاب کُنه اون کسی رو که نبوده حق باهاشون روزِ مُباهِلِه رسید و نجران دیدن پیامبر اومده چه خندان دستِ امام حسن رو تویِ دستاش امام حسین رو هم آورده همراش حضرتِ زهرا و علی رو هم با خودش آورده بود به همراه مسیحیا وقتی دیدن که احمد رسیدْ با خانواده اش به مقصد ترسیدن و گفتن با هم که حتما حق با پیامبرِ خداست و قطعا باید به حرفای نبی کُنیم گوش این روز و هرگز نکنیم فراموش شاعر : علیرضا قاسمی برای عضویت در کانال کلیک کنید.👇 @emamezaman_va_man 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 https://eitaa.com/joinchat/3571581185Cf545822cdd