💠قسمت بیست و پنجم راحله لباساشو پوشیده بود _کجا راحله؟😳 راحله:سلام آقای رحمانی، بیش از این مزاحمتون نمیشم خانم معلم، رفع زحمت میکنم😓 بابا:سلام دخترم، مراحمی، شما رحمتی🥰 و به خونه من پناه آوردی رسم مردونگی این نیست تا میتونی سرپناه باشی دریغ کنی شما اینجا میمونی راحله:اما... _اما نداره، ساکت، وگرنه بهت منفی میدم😠 هر سه باهم خندیدیم😂😂 اون روز راحله رو تا مدرسه رسوندم و بعد از اتمام کار رفتم دنبالش و باهم به خونه رفتیم🏠 ناهار رو با راحله خوردیم و تصمیم گرفتیم یه کم استراحت کنیم.😴 راحله توی اتاق من خوابید من توی هال خوابیدم که اگر بابا اومد متوجه بشم و بهش غذا بدم. نفهمیدم کی خواب رفتم اما با صدای بابا از خواب پریدم😬 بابا:ریحانه، ریحانه پاشو بلندشدم و چشام رو مالیدم🤤 _سلام، ساعت چنده؟🧐 بابا:چهار، ریحانه نیره خانم زنگ زده جواب میخواد چی بگم مثل برق گرفته ها راست سرجام نشستم😨😨😨 _فردای خواستگاری جواب چی میخوان؟ بابا اینجوری نمیشه؟ من باید فکر کنم😩😩😩 بابا:یعنی تو از دیروز عصر تا الان فکر نکردی؟🧐🧐 _چرا فکر کردم ولی.... بابا:ولی نداریم، خب چی شد؟ چی بگم بهشون آره یا نه؟🤠 _بابا..... والا چی بگم🤷🏻‍♀️ بابا:ریحانه چی بگم یعنی چی؟🤦🏻‍♂️ یکدفعه صدای راحله از پشت سر بابا اومد راحله :چی بگم يعني مبارکه آقا رضا، یعنی آقا دامادمون هرکی هست دل خانم معلم رو دزدیده💕 بابا برگشت سمتم بابا:آره؟؟؟😍 سرم رو انداختم پایین و یکبار دیگه به دلم گوش دادم _آره😊 بابا:مبارکه باباجان، خوشبخت شی🤩 بابا رفت تا به عباس آقا زنگ بزنه، راحله دوید سمتم راحله:احتمالا آقا دامادمون اسمش محمد نیست؟😆😆 یکی زدم پس سرش _خیلی زبونت دراز شده دخترجون😒 راحله:بزن خانم معلم، چوب معلم گله، من درس پس میدم😅🤣 _از دست تو بابا از اتاق اومد بیرون بابا:خب راحله خانم یه خبر خوبم برای تو دارم باباجان راحله:واسه من؟🧐 بابا:بله واسه خوده خودت، امروز یه خير پیدا شد و طلب برادرت و اجاره خونتون رو وصول کرد منتهی موعد قرارداد اجاره تون  به سر رسیده بود من گفتم یه کار کنیم شما اسباب و اساسا رو جمع کنی بیای و توی زیر زمین ما زندگی کنی راحله از ذوق و خوشحالی دست و پاشو گم کرده بود😍😍😍 راحله :یعنی دیگه طلب کارا، کاری به من ندارن؟ وای خدایا شکرت🤩🤩 بابا:راستی ریحانه خانم شما هم به خبری که هم اکنون به دستم رسید توجه فرمایید فردا شب مصادف با 16 آذر خواستگاری رسمی شماست _جانم؟ بابا واقعا که چرا اینقدر زود😨😨😨 بابا:میخوان قبل محرم و صفر  یه صيغه  بخونن😂