یکباره ابراهیم تمام قد ایستاد و با فریاد یا زهرا (س) بعثی هایی که بالای سر شهدا پایکوبی میکردند به رگبار بست ، بقیه بچه ها هم تیر اندازی کردند ، با رگبار بچه ها بیشتر کماندوها به هلاکت رسیدند بقیه هم غافلگیر شدند و چند نفرشان به سمت میدان مین دویدند و با مین‌های خودشان به جهنم رفتند دوباره آتش سنگین دشمن شروع شد... بعد از یک ساعت آتش دشمن قطع شد و از گوشه کانال دیدیم که بعثی ها با چندین برانکارد برای انتقال مجروحان خودشان نزدیک می‌شوند ، یکی از بچه ها خواست تیر اندازی کند ، ناگهان بنکدار فریاد زد ، نزنید! ما که مثل آنها خبیث نیستیم هروقت برای جنگ آمدند مردانه می‌جنگیم از طرفی ثابت نیا (شهید ثابت نیا-فرمانده گردان کمیل) که به سختی خود را به فرمانده تیپ رسانده بود با اشک و التماس از اکبر حاجی پور درخواست نیروی کمکی کرد ، اما در جواب خواهش و تمنایش برادر حاجی پور فقط سکوت کرد و آرام آرام اشک ریخت! ثابت نیا با اینکه می‌توانست در مقر فرماندهی بماند و خود را نجات دهد با هر سختی بود به کانال برگشت... @ba_shahhidan