🌷🕊 به یاد دارم زمانی که ما در مریوان زندگی می کردیم، یک شب صداهای بسیار عجیب و غریبی می شنیدیم. آن شب او تازه از ماموریت بازدید، برگشته بود و هنوز دکمه‌های لباسش را باز نکرده بود که با فهمیدن حمله کومله‌ها به شهر دوباره از خانه بیرون رفت . او تا صبح درگیر بود تا کومله‌ها را از شهر بیرون کنند. از انجا‌ که بسیار شجاع بود و کسی یارای مقابله با او را نداشت، عمدتا در ماموریت هایش موفق بود. ╭🌷🕊 ┅────────┅╮ @emamzadeganeshgh ╰ ┅ ───────── ┅ ┅ ╯