من در هَوای دوست، گذشتم ز جان خویش‏ ‏‏دل از وطن بُریدم و از خاندان خویـــش‏ ‏‏در شهر خویش بود مرا دوستان، بسی‏  ‏ کردم جُدا هوای تو از دوستان خویش‏ ‏‏من داشتم به گلشن خود آشیانه ای‏  ‏ آواره کرد عشق توام ز آشیان خویش‏ ‏‏می داشتم گمان، که تو با من وفا کنی‏ ‏‏ورنه بُرون نمی شدم از بوستان خویش‏ یا صاحب الزمان.... همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی کوی جانان صاحب الزمان علیه السلام @emamzadehazezollah