❤️❤️❤️
❤️❤️
❤️
#رمان_زندگینامه_شهید_سید_علی_حسینی_و_دخترشان_زینب_السادات
#قسمت_بیست_و_سوم_داستان_دنباله_دار_بدون_تو_هرگز :
*آمدی جانم به قربانت*
شلوغی ها به شدت به دانشگاه ها کشیده شده بود . اونقدر اوضاع به هم ریخته بود که نفهمیدن یه زندانی سیاسی برگشته دانشگاه .منم از فرصت استفاده کردم با قدرت و تمام توان درس می خوندم .ترم آخرم و تموم شدن درسم با فرار شاه و آزادی تمام زندانی های سیاسی همزمان شد.
التهاب مبارزه اون روزها ، شیرینی فرار شاه ، با آزادی علی همراه شده بود .صدای زنگ در بلند شد . در رو که باز کردم علی بود.
علی ۴۰ ساله من مثل یه مرد ۶۰ ساله شده بود . چهره شکسته ،بدن پوست به استخوان چسبیده ،با موهایی که
می شد تارهای سفید رو بین شون دید . و پایی که می لنگید ، زینب یک سال و نیمه بود که علی رو بردن و مریم هرگز پدرش رو ندیده بود . حاال زینبم داشت وارد هفت سال می شد و سن مدرسه رفتنش شده بود و مریم به شدت با علی غریبی می کرد .می ترسید به پدرش نزدیک بشه و پشت زینب قایم شده بود .من اصلا توی حال و هوای خودم نبودم . نمی فهمیدم باید چه کار کنم .به زحمت خودم رو کنترل می کردم .دست مریم و زینب رو گرفتم و آوردم جلو
_بچه ها بیاید . یادتونه از بابا براتون تعریف می کردم . ببینید بابا اومده . بابایی برگشته خونه .علی با چشم
های سرخ، تا یه ساعت پیش حتی نمی دونست بچه دوم مون دختره . خیلی آروم دستش رو آورد سمت مریم ،مریم خودش رو جمع کرد و دستش رو از توی دست علی کشید .چرخیدم سمت مریم.
_مریم مامان ، بابایی اومده ،علی با سر بهم اشاره کرد ولش کنم .چشم ها و لب هاش می لرزید . دیگه نمی
تونستم اون صحنه رو ببینم .چشم هام آتش گرفته بود و قدرتی برای کنترل اشک هام نداشتم .صورتم رو چرخوندم و بلند شدم.
_میرم برات شربت بیارم علی جان .چند قدم دور نشده بودم که یهو بغض زینبم شکست و خودش رو پرت کرد توی بغل علی ، بغض علی هم شکست ، محکم زینب رو بغل کرده بود و بی امان گریه می کرد.
من پایِ درِ آشپزخونه ، زینب توی بغل علی و مریم غریبی کنان ، شادترین لحظات اون سال هام به سخت ترین
شکل می گذشت .بدترین لحظه، زمانی بود که صدای در دوباره بلند شد . پدر و مادر علی، سریع خودشون رو رسونده بودن . مادرش با اشتیاق و شتاب ،علی گویان ، دوید داخل . تا چشمش به علی افتاد از هوش رفت .علی من،پیر شده بود..
#ادامه_دارد...
نویسنده :
#سید_محمد_طاها_ایمانی
✨💖الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج💖✨
🆔
@emamzaman
❤️
❤️❤️
❤️❤️❤️