🦋بــســـــღــم ربــــــــ الزهــــــــرا🦋 ▪️علامه مجلسی【رحمه الله】میفرماید: یکی از اهالی کاشان به قصد تشرف به بیت الله الحرام همراه گروهی از حاجیان، شهر ودیار خود را ترک می کند. وقتی کاروان وارد نجف اشرف می شود، به بیماری شدیدی مبتلا می گردد، طور که هر دو پای او خشک شده واز حرکت باز می ماند. ▫️همراهان او برای انجام مناسک حج چاره ای جز ترک او نداشتند، به همین جهت، او را به فرد صالحی که یکی از مدرسه های اطراف حرم حجره داشت، می سپارند وخود رهسپار می شوند. صاحب حجره هر روز او را در حجره تنها می گذاشت، ودر را قفل می کرد وخود به خارج شهر برای گردش وکسب روزی می رفت. ▪️روز آن مرد کاشانی به صاحب حجره می گوید: من دیگر از تنها ماندن خسته شده ام. از این جا هم می ترسم. امروز مرا به جایی ببر ورها کن! وهر جا که خواستی برو! ▫️مرد کاشانی می گوید: او حرف مرا نپذیرفت ومرا به گورستان دار السلام برد، ودر جایی که منسوب به (علیه السلام) ومعروف به مقام قائم (علیه السلام) بود، نشاند، آنگاه پیراهن خود را در حوض شست وآن را بر روی درختی که آن جا قرار داشت، آویخت وخود به صحرا رفت. او رفت ومن تنها ماندم؛ در حالی که با ناراحتی به سرانجام خود می اندیشیدم. در همین حال جوان زیبای گندم گونی را دیدم که وارد حیاط شد. به من سلام کرد ویک راست وبه محراب رفت ومشغول نماز شد. آن گونه زیبا به راز ونیاز پرداخت وچنان در خشوع وخضوع بود که تا آن زمان من کسی را چنین در نماز ندیده بودم. وقتی نمازش تمام شد، نزد من آمد واحوالم را پرسید. ▪️گفتم: به مرضی مبتلا شده ام که مرا سخت گرفتار نموده است. نه خدا شفایم می دهد که بهبودی یابم، ونه جانم را می ستاند که آسوده شوم. ▫️فرمود: نگران نباش! به زودی خداوند هر دوی آن ها را به تو عطا خواهد نمود. ناگاه به خودم آمدم. آری من که نمی توانستم حتی از جایم حرکت کنم، اکنون هیچ گونه اثری از آن بیماری سخت در من دیده نمی شد. یقین کردم که او همان قائم آل محمد 【علیه السلام】 است. ▪️به عجله به دنبال او خارج شدم وتمام اطراف را گشتم. اما کسی را ندیدم. از این که دیر متوجه شده بودم، بسیار پشیمان بودم. وقتی صاحب حجره بازگشت ومرا صحیح وسالم دید، با تعجب پرسید: چه شده است❔ ▫️من تمام ماجرا را برای او تعریف کردم، او نیز مانند من، از این که به شرف ملاقات او نائل نشده بود، حسرت می خورد. اما با این حال خوشحال وشاد با هم به حجره بازگشتیم. ▪️شاهدان می گفتند: او تا موقعی که دوستانش از حج بازگشتند، سالم بود، وقتی آن ها آمدند وپس از مدتی مریض شد ومرد، ودر همان حیاط دفن شد. بدین ترتیب به هر دوی آنچه که از حضرت【 علیه السلام】 می خواست، نائل شد❕❕ @emamzaman🖤࿐›