‌ «برای رسوا شدن، گاهی همرنگ جماعت شو» می‌توانستند عین برخی از آدم‌ها، وقتی دیدند که اوضاع رو به راه نیست، جای این که به دنبال امامشان بروند، افسار مرکب‌شان را به طرف مخالف بکشند و به سمتی بیایند که حرفی از بیعت و جنگ نیست. می‌توانستند همان‌جا توی مدینه بمانند و بگویند همه ماندند، ما هم عین همه. حتی در شب عاشورا می‌توانستند بروند.می‌توانستند بگویند فلانی و بهمانی رفتند،ما هم عین بقیه. می‌توانستند یزیدی شوند و بگویند همه یزیدی بودند، پس ما هم عین آن‌ها. میتوانستند بهانه بیاورند که زن و فرزندانمان یتیم می‌شوند، بدهی داریم، زندگانی‌مان را دوست داریم ماندمان به صرفه‌تر است، عین خیلی‌های دیگر که همین بهانه‌ها را آوردند و توی لشکر امام نبودند. آن‌ها مثل بقیه، خیلی کارها می‌توانستند انجام دهند، ولی انجام ندادند. یکی از بزرگترین رفتارهای لشکر امام در آن دوران همین بود. آن‌ها معادلات تمام تاریخ را عوض کردند تا به ما بیاموزند لزوما قرار نیست همیشه حق با اکثریت باشد. معیار سنجش رفتار ما، رضای جمع نیست، حتی اگر خنجرهایشان زیر گلویمان باشد. آن‌ها هیچوقت نخواستند برای جذب، همرنگ دیگران شوند. برای کارشان از کسی عذرخواهی نکردند و از مواضعشان کوتاه نیامدند، حتی با این که می‌دانستند عاقبت این کار، چیزی جز خون نیست. کربلا خوب به ما آموخت که همواره حق، با کسانی نیست که صدایشان توی دنیا بلندتر است و انبوه‌شان بیشتر توی چشم می‌زند. کربلا خوب به ما آموخت که دشمن هیچ‌گاه از مواضعش عقب نخواهد نشست و اگر روزی برای دل دشمن، خواستیم یک قدم عقب برویم، او نه تنها به احترام ما عقب نخواهد رفت، بلکه چندین قدم پیش روی خواهد کرد. کربلا ثابت کرد گاهی همرنگ جماعت شدن، باعث رسوایی می‌شود؛ ثابت کرد که آدم‌های کاردرست، روزی صدایشان بلند خواهد شد، حتی اگر آن روز خودشان نباشند؛ ثابت کرد که تاریخ از قدم‌های استوار صحبت می‌کند، نه از گام های عقب نشینی کرده و زبون که فکر می‌کنند نجات در سازش است. آن‌ها به ما فهماندند که «رضایت همه» میزان درست بودن کارهایمان نیست. آنها خوب میدانستند که حسین کیست و حسینی باید چگونه باشد، آنها به آموختند که زیر سایبان دشمن، چیزی جز تیغ داغ ذلت نیست. 🆔 @emlaee