#یک_پند_یک_معرفت 85
✍️فنداسیون خانه را تازه ریخته بودم. خوشحال بودم که به لطف خدا بعد از مدتها صاحبِ خانه میشویم. غروب بود، خواستم برای کارگرها عصرانهای بخرم. وقتی برگشتم، روی دیوار با گچ شماره تلفنی دیدم. یکی از کارگران گفت: به این شماره زنگ بزن، مردی آمده بود و ادعا میکرد وارد ملک او شدهای!!!
🍂برای یک زمین قول نامهای این بدترین خبر است که حتی دادگاه هم نمیتواند حق رو تشخیص بدهد. تمام بدنم شل شد و به یکباره تمام آرزوهایم که ساعتی پیش داشتم ویران شد. کار را متوقف کردیم و بعد از 3 روز دوندگی تسلیم شدیم که چون ما آخرین نفری هستیم که میسازیم و همه صاحب ملک خود شدهاند و تمام تجاوزات دیگران باید با کم شدن از متراژ ملک ما به عدالت بپیوندد.
🍃روز بعد و قبل از طلوع آفتاب، سراغ بلدوزر رفتم تا سریع فنداسیون را تا سفت نشده است تخریب کنم و میلگردها را حداقل سالم خارج کنم. بلدوزر که چنگال و پنجه بر زمین میزد تمام وجودم را گویی خراش میکشید. صحنه خیلی سنگینی بود که از خدا مدام صبر میخواستم. تمام پسانداز 5 سالهام در زیر پنجههای آن در ثانیهای خراب میشد.
🍂نزدیک اذان ظهر، خانهی دیروز خرابهی امروز شد. اذان زد خواستم نماز بخوانم. هیچ شوقی برای نماز نداشتم حس میکردم خدا هوای من را ندارد. نمازم را خواندم.
❓یک سوال ذهن مرا آزار میداد و دنبال جواب بودم. میگفتم: خدایا مگر من چه گناهی کرده بودم؟ چه مال حرامی خورده بودم که باید چنین ضرر و زیان بزرگی میدیدم؟ دنبال کشف گناهی بودم که لایق چنین مجازاتی باشم.
هر اندازه فکر می کردم، ذهن من هیچ چیز پیدا نمیکرد. گفتم پس خدایا یک گناه نشانم بده تا آرام شوم و بدانم تقصیر از من بود؟
⛔️دقیقاً شرایط سختِ جدال بین عقل و نفس بود. کم کم داشتم به عدالت خدا تردید میکردم. همین تردید در عدالت کافی بود که از شرط ایمان و تقوا بیفتم و در توحید بلنگم و فاتحه همه چیز را بخوانم؛ چون میخواستم خدا را به ناعدالتی متهم کنم و این برای خروج از تسبیح حضرت حق کافی بود؛ چون چنین کسی حق ندارد سبحان الله بگوید در حالی که در دل در مورد افعالِ بحق خدا تردید دارد.
👈بعد از دو سه روز جنگ و جدال درونی به نتیجه خیلی جالبی رسیدم. با خود گفتم، مگر تو از همه گناهان خود با خبری؟ تو نهایت گناهانی که در چند سال اخیر کردی خبر داری. شاید این امر مجازات گناهی در زمانهای دور و اکل مال حرام در آن زمان باشد که رد مال نکردی و توبه ننمودی.
🍃🍂بحث عدل خدا را مرور کردم و گفتم:
✔️ظلم یکی از 3 علل را دارد:
💦یا در اثر نیاز است که کسی حق کسی را نمیدهد چون خودش نیاز دارد.
💦یا ناتوانی است؛ اربابی چون ندارد حق کارگر را کامل نمیدهد.
💦یا از جهل است؛ چون من نمیدانم ظلم چیست پس ظلم میکنم.
✔️در حالیکه هیچیک از این علتها در مورد خدا صدق نمیکند. او بی نیاز و قادر و علیم است؛ پس اشکال از من است. در ثانی حتما قرار نیست ظلمی کرده باشی که تاوان دهی، شاید دچار چشم زخم شدهای و بیاحتیاطی کرده و دارایی خود را نزد انسان حسودی بازگو کردهای. بدان خدا سبحان است و این مصیبتها به دست خود توست.
🔹🔸🔹گاهی ما ممکن است در شرایط سختی علتی برای خود نیابیم که مصیبتی که شاهدیم معلول آن علت باشد. اینجا باید حتی به نادرستی هم که شده علتی بر ذهن کنجکاو خود بدهیم که مبادا بر اثر ضعف علممان شیطان که از ما خیلی عالمتر است بر ما از درِ جهلمان وارد شود و نسبت به عقاید و عدل و سبحان بودن حضرت حق تردید ایجاد کند تا بنیاد توحید ما را از پایه ویران کند و به سمت خود بکشاند.
✨«رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي» بهترین ذکر است که باید برای دور ماندن از وسوسه و تیرهای زیرکانه شیطان همیشه بگوییم و باور داشته باشیم. سبْحَانَ اللهِ بدون «رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي» معنی ندارد.
🆔👉
@emlaee
داستان ها و پندهای اخلاقی