شب‌ڪه‌دیرمی‌اومدخونـه‌در نـمیزدازروی‌دیـوارمیپرید تـوحیاط‌و‌تـااذان‌صبح‌صبر میکرد.بـعدبـه‌شیشہ‌میـزد وهمہ‌را‌بـرای‌نـمازبیدارمیکرد بعدازشھادتـش‌مادرم‌هر‌شـب بـاصدا‌ی‌بـرخوردبـاد‌بـه‌شیشہ میـگفت:ابراهیم‌اومدھ‌💙🌿'! @enghelab_noor