یکی از همرزمان سرلشکر شهید روایت میکند: باور نمیکنید، اگر بگویم ۴۰ کیلومتر پیشروی کردیم. سرهنگ (آبشناسان) بیتوجه به اضطراب ما و موقعیت دشمن تا آنجا جلو رفته بود.
طی یک کمین در محور دشت عباس، دو خودرو عراقی را منهدم کردیم و حدود ۱۵ نفر از نیروهای عراق را اسیر کردیم و برگشتیم عقب. وقتی برگشتیم و سرهنگ گزارش کار را ارائه کرد، دهان فرماندهان از تعجب باز مانده بود، این کار را با هیچ قاعدهای جور درنمیآمد و سرهنگ با طرح و فکر خودش آن را به انجام رسانده بود، بدون دادن حتی یک نفر تلفات.
یکی از افسران جلو آمد و با حالتی ناباورانه که عمق حیرت و بهت او را آشکار میکرد: پرسید: جناب سرهنگ، من اصلا متوجه نمیشوم، آخر چطور میشود که شما ۴۰ کیلو متر وارد خاک دشمن بشوید، بکشید و بگیرید، بدون حتی یک کشته؟
دستی به ته ریش چند روزه صورتش کشید و لبانش را به خنده باز کرد، صدای مردانه و پر هیبتش در گوشمان پیچید: این کار من است. من یک افسر نیروی مخصوص هستم، انجام عملیات نفوذی و ضربه زدن به دشمن در خاک خودش با حداقل نفرات و تلفات جزو وظایف من است و کاری بیشتر از وظیفه خودم انجام ندادهام
@Enghelabema1 🇮🇷👈