بذارید خاطره روز آخر رو بگم. روزی که رفتم از همسر سابقم بگیرم. توی دفترخونه، آقا با مامانش اومده بود. امضاها رو که زدیم حلقه و انگشترنشون رو بهش پس دادم. مامانش گفت ولی ما حلقه‌ای که شما خریدین رو پس نمیدیم به هر حال هدیه بوده. گفتم هرجور مایلین مهم نیست. از در که داشتم بیرون میرفتم آروم به پسرش میگه مگه یه تومن روی پول گوشواره اش نذاشته بودی؟ اونم بگو دیگه. برگشتم که یه چیزی بگم دیدم، داداش بزرگه‌اش چشم غره به مادره رفت ولی گفتم یه تومن رو که نه! ولی گوشواره رو براتون میفرستم اینم هدیه نگه دارین. خواهشاً خواهشاً موقع نگید با اش چیکار دارم. اتفاقا خیلی هم کار داشته باشین... »poone« به کانال هشتادیای انقلابی بپیوندید🇮🇷 @enghelabii_80✌🏻😎✌🏻