یاحَضرَت ِحَق...
#رنج_مقدس
#قسمت_شصت_و_ششم
- به جان خودم گوشی دست سعيده، من حرف می زنم.
- سعيد! يعنی سربه زير بودنِ تو دقيقاً عين های و هوی مسعوده.
صدای خنده
مسعود می آيد و سعيد که می گويد:
- يه خبر خوب برات دارم. دوتا از دوستام پارچه دادن براشون لباس بدوزی.
يک لحظه مکث می کنم تا دقيقاً حرف مسعود را بفهمم...
- دوستات؟
- آره ديگه. کار دست شما رو ديدن، پسنديدن و مشتری شدن.
ناله می کنم:
- مسعود من برای دوستای تو لباس بدوزم؟ ای خدا وقتی عقل رو قسمت می کردی اينا کجا بودن؟
حرصی می شوم و گوشی را قطع می کنم. پدر می پرسد:
- دسته گل به آب دادن؟
اين آرامش پدر ديوانه ام می کند. دستم را دو طرف صندلی می گذارم. سرم را جلو می برم...
- چه جور دسته گلی هم. من با اينا چه کار کنم؟
- خيلی حرص نخور. کمکشون بده درستش کنند. حرفيه که زدن.
گوشی ام زنگ می خورد، جواب نمی دهم... صدای گوشی مادر با خنده اش همراه می شود:
گوشی را از دست مادر می گيرم و وصل می کنم:
- اصلاً ببينم شما دو تا اونجا دارين چه کار می کنين؟
- ياد نگرفتی گوشی کسی رو برنداری؟ وقتی ادب رو تقسيم می کردن، تو کجا بودی؟
سعيد حرفی به مسعود می زند و گوشی را می گيرد:
- ببين ليلاجان! يه دقيقه صبر کن من توضيح بدم اين مسعود نمی تونه. اول اينکه عقل که تقسيم می شد به من هفتاد رسيد، اين مسعود هم سی تا رو زوری براش گرفتم. خيالت راحت باشه داره، حالا کم و زياد... آآآخخخخ... دوم اينکه ما لباسا رو با هم پوشيديم. يکی از بچه ها پرسيد چه خوشرنگه؟ از کجا خريدين؟ گفتيم پارچه شو از فلان مغازه شهر. گفت: اِاِ؟ پس خياط خوبی دارين؟ خيلی تميز درآورده.
با ناراحتی می نالم:
- بعد اونا رفتن پارچه خريدن چون شما گفتين خواهرمون می دوزه!
کلاً مسعود همين است. هر کار که می خواهد انجام می دهد؛ وقتی که کار از کار گذشت، چنان مثل بچه های کتک خورده نگاهت می کند و حرف می زند که مجبور می شوی يک چيزی هم دستی تقديمش کنی.
- حالا ليلا جونم! قربونت برم! خودم نوکرتم! آبروم، آبرومو رو چه کار کنم؟ اين قضيه حيثيتيه. باور کن لباسای ما رو که پوشيدند، دقيق اندازه شون بود؛ يعنی اندازه سعيد بود؛ يعنی سعيد...
گوشی را می دهم. مامان هم به مسعود غر می زند. اما پدر چيزی نمی گويد. تا خود خانه درهم و پکر می شوم. فضای خوابگاه و خواهر سعيد و مسعود لباس دوخته. اَه، يعنی اين زبان اگر افسار نداشته باشد، بايد قطعش کرد و الا هست و نيست آدم را بر باد می دهد.
#بہشیرینےڪتاب
#شہیدزادہ
@Shahidzadeh