★◉●••••••••••••
💠"این داستان مربوط به قبرستان تخت فولاد اصفهان است"
🌿یکی از آقایان نقل می کند: برادرم را که مدتی پیش فوت کرده بود در خواب دیدم با وضع و لباس خوبی که موجب شگفتی بود. گفتم: داداش دیگر آن دنیا کلاه چه کسی را برداشتی؟! گفت: من کلاه کسی را برنداشتم. گفتم: من تو را می شناسم. این لباس و این موقعیت از آن تو نیست. گفت: آری . دیشب، شب اول قبرِ مادر قبرکن بود. آقا سید الشهدا(ع) به دیدن آن زن تشریف آوردند و به کسانی که اطراف آن قبر بودند خلعت بخشیدند و من هم از آن عنایات بهره مند شدم. بدین جهت از دیشب وضع و حال ما خوب شده و این لباس فاخر را پوشیده ام
از خواب بیدار شدم ، نزدیک اذان صبح بود. کارهای خود را انجام داده و حرکت کردم به سمت تخت فولاد. برای تحقیقات سر قبر برادرم رفتم. بعضی قرآن خوان ها کنار قبرها قرآن می خواندند. از قبرهای تازه پرسیدم، قبر مادر قبرکن را معرفی کردند. رفتم نزد آقای قبر کن
احوال پرسی کردم و به او تسلیت گفتم و از فوت مادرش سوال کردم، گفت: دیشب شب اول قبر او بود
گفتم: روضه خوانی می کرد؟ روضه خوان بود؟ کربلا رفته بود؟ گفت: خیر ، برای چه می پرسی؟ داستان را گفتم ، او گفت: هر روز "زیارت عاشورا" می خواند...
📚حکایاتی از عنایات حسینی، ص۱۱۱
🦋─┅═ঈ🦋🌺🍃ঈ═┅─✨🥍🥍🥍🥍🥍🥍🥍
@Tala0khanom
👆
💯👌در صورت ڪپی برداری مطالب های کانال همراه نام و لینڪ ڪانال 💯
🌸با منتشر کردن در ثواب ان شریک باشید🌸
★ڪانال ارتباط با خدا★✍️ڪلیڪ ڪنید⬅️
👌بنابه مشکلتون ادعیه مورد نظرتون رو سرچ کنید💔
https://eitaa.com/joinchat/4184932569C41a2f7ffc7