فصل 18 كتاب صبح ساحل
سال هاست كه قبر على(ع) مخفى است، مردم مى دانند كه امام حسن و امام حسين(ع) شبانه پيكر على(ع) را از كوفه خارج كردند و در اطراف كوفه دفن كردند، امّا هيچ كس از قبر على(ع) خبر ندارد.
اكنون امام مى خواهد بعد از سال ها قبر على(ع) را براى شيعيان آشكار كند.
امشب شبى است مهتابى، چند اسب سوار منتظر امام هستند، آنان مى خواهند امشب به زيارت قبر على(ع) بروند، آيا تو هم همراه آنان مى روى؟
نگاه كن! امام از خانه بيرون مى آيد و سوار يكى از اسب ها مى شود. همه به سمت خارج شهر مى روند. از شهر خارج مى شوند و به سوى بيابان مى روند، ساعتى راه مى پيمايند تا به شنزارى مى رسند.
در آن سو نيزارى است، امام از اسب پياده مى شود، ابتدا دو ركعت نماز مى خواند، بعد به آن سو مى رود، اشك امام جارى مى شود: "اينجا قبر اميرمؤمنان على(ع) است".
همه دست به سينه مى گيرند و به اوّلين مظلوم دنيا سلام مى دهند، آنان ساليان سال آرزوى زيارت قبر على(ع) را داشته اند و اكنون به آرزوى خود رسيده اند.
وقتى على(ع) به شهادت رسيد، امام حسن و امام حسين(ع)، قبر على(ع) را مخفى كردند، زيرا آنان مى ترسيدند كه خوارج به قبر آن حضرت جسارت كنند، بعد از آن هم بنى اُميّه روى كار آمدند و بغض و دشمنى با على(ع) رسم روزگار شد، اكنون كه بنى اُميّه نابود شده اند، فرصتى است براى اين كه قبر على(ع) براى شيعيان آشكار شود.85
امروز امام فضيلت زيارت على(ع) را براى شيعيان خود بيان مى كند: "هر كس جدّم على(ع) را زيارت كند، به هر قدمى در اين راه برمى دارد خدا ثواب يك حج و عمره به او مى دهد".86
* * *
جمعى از ياران امام، دور آن حضرت نشسته اند، يكى رو به امام مى كند و مى گويد:
ــ من امام حسين(ع) را زياد ياد مى كنم، شما دوست داريد كه من در آن موقع چه بگويم؟
ــ وقتى به ياد امام حسين(ع) افتادى، سه بار بگو: " صَلَّى اللهُ عَلَيكَ يا أَبا عَبدِ اللهِ" بدان كه اين سلام تو به حسين(ع) مى رسد، ديگر فرقى نمى كند كه تو نزديك كربلا باشى يا از آنجا دور باشى.87
آرى، امام مى خواهد ياد حسين(ع) همواره در دل شيعيان زنده بماند، او به يكى از يارانش به نام صَفوان "زيارت عاشورا" را ياد مى دهند و اين زيارت يادگارى براى مكتب شيعه مى شود.88
* * *
در اين مدّتى كه امام در عراق است، ماه رمضان فرا مى رسد، امام اين ماه را روزه مى گيرد، سفّاح دستور داده است تا مأموران امام را به شدت تحت نظر داشته باشند.
روز بيست و نهم ماه رمضان فرا مى رسد، سفّاح اين روز را عيد فطر اعلام مى كند، امام با اين كه مى داند آن روز عيد فطر نيست، امّا افطار مى كند.
حتماً مى خواهى بدانى علّت اين كار امام چيست؟
سفّاح امام را به حضور مى طلبد تا ببيند آيا او روزه هست يا نه، سفّاح تصميم گرفته است اگر امام روزه باشد، امام را به قتل برساند!
آرى، روزه گرفتن امروز، جُرم است، همه بايد از حكم خليفه اطاعت كنند، وقتى او گفته است كه امروز عيد فطر است، كسى حق ندارد خلاف آن عمل كند.
امام براى حفظ جان خود تقيّه مى كند، امروز روزه خود را باز مى كند و بعداً روزه امروز را قضا مى كند.
* * *
اكنون سفّاح مى فهمد كه حضور امام در عراق به صلاح حكومت او نيست، او اجازه مى دهد تا امام به مدينه بازگردد، سفّاح امام را به عراق آورد تا بتواند او را زير نظر داشته باشد، ولى امام حضور در عراق را تبديل به فرصتى مناسب كرده است تا شيعيان از علم و دانش او بهره ببرند.
امام در ظاهر كارى به كار حكومت سفّاح ندارد و كار خود را انجام مى دهد، او به فكر ساختن مكتب تشيّع است، هر روز شيعيان دور او جمع مى شوند و از انديشه امام استفاده مى كنند، اينجاست كه سفّاح دستور مى دهد تا امام به مدينه بازگردد. آرى! اگر خدا بخواهد، دشمن سبب خير مى شود.
ـــــــــــــــــــــــــ
شما فصل 18 كتاب صبح ساحل، نوشته دكتر مهدى خداميان را مطالعه كرديد.
مطالعه كتب نويسنده در سايت
www.nabnak.ir
ارسال شده ازبرنامه کتب خدامیان
https://play.google.com/store/apps/details?id=ir.aminb.drmkhodamian