🌺 فرق سفرهی آقایون با خانمها
📝 حاشیهنگاری دیدار نخبگان با رهبرانقلاب (بخش سوم و آخر)
🔹 ساعت 11 شده بود و حدود دو ساعت از وقت جلسه به صحبتهای دانشجوها اختصاص داده شده بود. بالاخره نوبت به آقا رسید. آقا که شروع کردند دیگر کسی برای تجدید قوا بیرون نرفت. برگشتم و به آن دو تا دختر که مرتب میخندیدند نگاه کردم. ساکت نشسته بودند؛ به قول خودشان داشتند به حرفهای اصل کاری گوش میدادند.
🔸 به اذان نزدیک میشدیم. آقا گفت: «یک سری حرف هم راجع به مسائل جاری مملکت داشتم که بماند برای بعد.» یکی از دانشجوها گفت: «ان شاالله بعد از نماز.» آقا خندید و گفت: «بعد از نماز، ناهاره.»
🔹 آقا که بلند شد و پشتبندش جمعیت، خودم را بهدو رساندم به صفهای جلو. مکبر، پیرمردی شیرین و خواستنی بود. عرقچین مشکی روی سرش بود و کت بلند تیره شبیه به خدام امام رضا (ع) و یک مگنت روی یقه سمت چپش.
🔸 آقا قبل از نماز ظهر و عصر نافله خواندند و بعد از نماز برای تسبیحات نشستند روی صندلی. وسطهای نماز بوی مرغ پیچید توی حسینیه. خوشحال شدم. دلم ضعف کرده بود. نماز که تمام شد مسئولان اجرایی دعوتمان کردند برویم طبقه بالا برای غذا. سمجبازی درآوردم و تا آخرین لحظه ماندم که آقا را ببینم. مردها دور و برش را گرفته بودند. سارا اکبری انگار که تازه یادش افتاده باشد بعد از سخنرانیاش روی جایگاه نرفته، رفت پیش آقا خوشوبشی کرد و چفیهشان را گرفت. یکی از خانمهای دانشجو صدا زد آقا التماس دعا. آقا برگشت؛ به رویمان لبخندی زد و برایمان دستی تکان داد و رفت.
🔹 ما ناهار را طبقه بالا خوردیم و آقایان پایین. فرق بزرگمان هم در حضور یک همسفره بود؛ بعدتر شنیدیم که آقا غذا را طبقه پایین کنار آقایان بودهاند. ناهار زرشک پلو با مرغ در ظرفهای یکبار مصرف. لیموی تازه هم بود که یکی درمیان یادشان رفته برشش بدهند. شاید هم ترفندی بوده برای اینکه اگر لیمو دستنخورده ماند، اسراف نشود.
🔸 روبهرویم خانمی نشسته بود با چفیهای بر گردن. از کاغذهای کنار دستش فهمیدم یکی از سخنرانهاست و از چفیه توی گردنش متوجه شدم منصوره نادریپور است. پرسیدم: «متنتان را خودتان نوشتید؟» گفت: «با کمک اساتیدم.» پرسیدم: «قبل از این مراسم برای بیت هم فرستاده بودین؟» سرش را تکان داد که نه. گفتم: «یعنی بیت متنها و حرفهای دانشجوها را قبل از برنامه چک نکرده؟» گفت «مال من را که اصلاً.»
🔹 غذایم را گرفتم دستم و زدم بیرون. تا کیف و بندوبساطم را از امانات و بازرسی و کفشداری گرفتم نشستم لب جدول خیابان تا هرچیز یادم مانده بود را تندتند بنویسم. بالای برگه نوشتم دیدار نخبگان علمی با رهبر انقلاب، ۲۵مهر۱۳۹۷.
📝 نوشتهی خانم افروز مهدیان، منتشر شده در روزنامه صبح نو
❣️
@Khamenei_Reyhaneh