#ضربالمثل شماره(۱۳۸)
( هر وقت کسی شدی بگو خراب کنند)
دانشجویی بود که هزار جور گرفتاری داشت . درسهایش زیاد بود . پول نداشت در شهری دور از زادگاهش درس میخواند روزی سرش را انداخته بود پایین و توی فکر بود راه میرفت که ناگهان سرش به تیرک سایبان یکی از مغازهها خورد و به زمین افتاد . ضربه شدید بود . دنیا جلو چشمهایش تاریک شد . کمی که به خودش آمد صاحب مغازه را دید و گفت : مرد حسابی چرا تیرک سایبانت را این قدر پایین گذاشتهای ؟ مغازه دار قاه قاه خندید و گفت : مگر کوری ، چشمت نمیبیند ؟ حواست کجا بود . دانشجو گفت : سایبانت را خراب کنی و تیرک را بالاتر بساز . صاحب مغازه سینهاش را جلو داد و گفت : ببخشید . فقط منتظر دستور شما بودم تا امر بفرمایید . حالا کسی نشدهای که دستور بدهی برو هر وقت کسی شدی بیا و دستور بده تا خرابش کنم .
دانشجو در حالی که خیلی ناراحت و عصبانی بود راهش را گرفت و رفت . دو سه سالی گذشت یک روز که مغازه دار مشغول فروش جنس بود متوجه شد که چند سوار کار به طرف او میآیند . آنها نظامی بودند . سوارها با اسبهایشان پیش آمدند یکی از آنها با صدای بلند گفت : آهای صاحب مغازه چرا سایبانت این قدر پایین است و مزاحم رفت و آمد مردم است ؟ زود باش سایبان را خراب کن تا راه باز شود . صاحب مغازه گفت : از آن طرفتر بروید . مگر مجبورید از این جا بروید . سوار کار گفت : خرابش میکنی یا دستور بدهم خرابش کنند . مغازه دار فریاد زد مگر شهر هرت است . من از دستتان شکایت میکنم .
نظامی گفت : برو شکایت کن ، یادت نمیآید ؟ چند سال پیش که سر من به سایبان تو خورد خودت گفتی برو هر وقت کسی شدی دستور بده ، سایبانم را خراب کنند . حالا من برای خودم کسی شدهام و دستور میدهم سایبان مغازهات را خراب کنند .
مغازه دار دیگر حرفی نداشت که بزند .
از آن به بعد به کسی که در خواست و دستور نسنجیدهای بدهد ، می.گویند ( هر وقت کسی شدی ، بگو خراب کنند )
https://eitaa.com/eshgh14
❤️ انسان توان هر موفقیتی را دارد نمیتونم و..درکارش نیست که موفق است با مدد حق