عشقـہ♡ چهارحرفہ
❤️✨❤️✨❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️ ✨❤️ ❤️ #پارت_هفتاد_نهم #خانومہ_شیطونہ_من [دانای‌ڪل] وق
❤️✨❤️✨❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️ ✨❤️ ❤️ نمیدونم کی آمبولانس رسید و کی منتقلشون کردن بیمارستان نمیدونم انگار توی یه خلصه بودم درکی از اطرافم نداشتم مثل مرده ها شده بودم وقتی درکتر گفت محمدرضا تو کماست و باران حالش اصلا خوب نیست انگار روح از بدنم رفت یه هفته گذشته بود اما هنوز محمدرضا از کما بیرون نیومده بود فقط یکم حال باران بهتر بود اما هنوز بیهوش بود [باران] با سردرد عجیبی چشمام و باز کردم یکم که گذشت همه چی یادم اومد واااای یعنی حال اقا محمد رضا چطوره؟ تا اومدم بلند شم صدای یکی از دستگاها های کنارم بلند شد که باعث شد یه پرستار با سرعت بیاد داخل وقتی چشمای باز منو دید انگار خیالش راحت شده باشه گفت: حالت خوبه درد نداری؟ من: ممنون خوبم نه درد ندارم فقط یه سوال داشتم پرستار: بپرس من:چند روزه من بیهوشم پرستار:دوهفته مخم سوت کشید اوووه چقدر بیهوش بودم من: اهان اون اقایی که تیر خورده بود اون چی؟ پرستار: اون توی کماست با این حرفش انگار دنیا روی سرم خراب شد هرچقدر که سعی کردم انکار کنم که دوستش دارم نشد که نشد الان که توی کماست از حسم مطمئن شدم خدایا اگه ما مال همیم مهرمنم به دلش ینداز اگه نه کمک کن فراموشش کنم دلم نمیخواد گناه کنم ============= |@eshghe4harfe| ============= ❤️ ✨❤️ ❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️✨❤️ ✨❤️✨❤️✨❤️ ❤️✨❤️✨❤️✨❤️