🔳◽️▪️
*
#غربتامامصادقعلیهالسلام*
ابو جعفر کیسهی طلا را گرفت و به سوی خانهی سید راه افتاد.
در راه فکر میکرد چرا امام صادق علیه السلام به او دستور داد؛ نگو که سکههای طلا را چه کسی داده!؟
به خانهی سید رسید و کیسهی طلا را تحویلش داد.
سید با تعجب گفت: تو کجا و این جا کجا؟!
مگر تو از گرفتاری من خبر داشتی؟
چه کسی این سکهها را داده؟
گفت:
آن که داده میخواهد ناشناس بماند تو فقط دعایش کن!
سید دعا کرد و گفت: مثل دفعههای قبل، عجیب است که هر وقت کفگیرم ته دیگ میخورد، انگار این مومن از عالم غیب خبر دارد و کمکش از غیب میرسد.
اما خودمانیم!
مثل این که امام صادق (علیه السلام) اصلا از گرفتاری شیعیانش خبر ندارد و لااقل اصلا به فکر من یکی که نیست و تا حالا خیرش به من نرسیده!
این را گفت و خوشحال به درون خانه رفت و ابو جعفر راهش را به سوی خانهی امام صادق علیه السلام پیش گرفت و اشکی را که از کُنج چشمهایش به گونههایش دویده بود پاک کرد و از غربت امام صادق و بیتوجهی خودش و دیگر شیعیان به امامی که از ایشان غفلت نمیکند، اندوهناک بود.
📔 منتهی الآمال
*
حکایت همچنان باقی است!*....
*هنوز حکایت غربت ادامه دارد و من و شما و دیگران زیادی! یادمان رفته که امامی داریم که بر سفره احسان او نشستهایم و به برکت او روزی میخوردیم و سخت غافلیم که او در پس پرده، گرهگشا است و از شیعیان دفع بلا میکند*.
در داستان تشرف یاقوت روغنفروش، وقتی امام زمان علیه السلام او را از مرگ نجات دادند به یاقوت فرمودند:
یاقوت الان در اقصی نقاط جهان بیش از هزار نفر فریاد کردهاند؛
*"یا اباصالح المهدی ادرکنی"!*
باید به داد آنان برسم.🥺
*و من همچنان غافل از الطاف همیشگیش*
🌷
اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَواَقِمنابِخِدمَـتِه🌷