💢
#تمرین_قصه_نویسی
💢
#قصه: پشیمونی قورباغه
💢
#نویسنده هنرمند
💢امیرعلی شریفی زاده
💢کلاس اول_شش ساله
💢استان تهران_مدرسه نامجو
💢خرداد۱۴۰۲
یه روز یه قورباغه ای بود که با گوشی زیاد بازی می کرد مامانش بهش میگفت بسه دیگه اما قورباغه میگفت فقط یه دقیقه دیگه تا اینکه یک ساعت گذشت مامانش گفت بیا ناهار بخوریم قورباغه درحالی که گوشی بازی میکرد به سمت مادرش اومد ناهارش رو که خورد به سمت اتاق رفت چند روز همینطور می گذشت مادر قورباغه به او گفت پنج روز دیگر سنجش برای کلاس اولت داری یعنی چشمان و گوش ها را معاینه میکنند پنچ روز گذشت قورباغه همراه مادرش به سنجش رفت و بعد از سنجش به قورباغه کوچولو گفتند که باید عینک بزند قورباغه خیلی از کارهایش پشیمان شد ولی دیگر فایده نداشت که نداشت
#قصه_برای_فسقل_فندقی_ها
http://eitaa.com/eslahisaeedeh