پیشول و میشول گرسنه شون بود من که خیلی دوس داشتم بهشون کمک کنم از مامانم پرسیدم :مامانی جون گربه های کو چولو چی می خورن .
ندا گفت: مامان اجازه می دید من برم پیش خانم با جی تا کمی شیر گرم بگیرم .
مامان گفت:می تونی بری دخترم .
ندا رفت پیش خانم با جی وگفت: سلام خانم باجی ، یکم شیر دارید که به من بدید.
خانم باجی گفت: سلام عزیزم، یکم شیر از صبح دوشیده بودم . اونا برات می یارم ، یک لحظه صبر کن .
ندا از خانم باجی شیر را گرفت،از او تشکر کرد و به خانه آمد .
کمی از شیر را در ظرفی ریخت و برای پیشول و میشول برد.
بچه گربه ها شیر را خوردن ومیو میو کردن .
ندا کوچولو به کمک مامانش تا وقتی که بچه گربه ها بزرگ شدن هر روز براشون شیر می گذاشت .
✅
#قصه_برای_فسقل_فندقی_ها
http://eitaa.com/eslahisaeedeh